کد مطلب:182165 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:252

مبارزات امام سجاد
امام سجاد (علیه السلام) روز عاشورا در كربلا حضور داشتند؛ ولی بنا به حكمت الهی و خواست حضرت حق (كه زمین از حجت الهی خالی نباشد)، ایشان بیمار بودند و نتوانستند در ركاب حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) به شهادت برسند.

ایشان بعد از واقعه ی غم انگیز عاشورا، همراه دیگر عزیزان امام حسین (علیه السلام) به اسارت گرفته شدند.

با اینكه این امام همام بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) به امامت رسیده بود و رهبر مردم محسوب می شد بر شتر برهنه سوار نمودند و دست و پاهای مباركش را با غل و زنجیر بستند.

به دستور عبیدالله بن زیاد ملعون، اسیران كربلا را به سبب آزار دادن روحی از كنار شهدای قطعه قطعه شده عبور داده



[ صفحه 22]



شدند و امام سجاد (علیه السلام) را بر مركب برهنه سوار كردند و پاهای مبارك آن امام معصوم را از زیر شكم آن حیوان بستند و باز برای آزار بیشتر به زن ها، بچه ها و سایر اسرا دستور داد، سرهای مقدس شهدا را بین بزرگان قبایل تقسیم كنند و سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را جلوی كاروان حمل كنند و بدین نحو كاروان را وارد شهر كوفه نمودند. [1] .

ابن زیاد ملعون می خواست با این كارها، پیروزی ظاهری خود را در چشم مردم ناآگاه آشكار كند و در مردم ترس و وحشت ایجاد نماید.

پس از ورود كاروان به كوفه، ابن زیاد ملعون پس از سخنرانی ای كه برای مردم كرد، دستور داد تا اسیران كربلا را زندانی كنند و امر كرد سر مقدس امام حسین (علیه السلام) را در كوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند.

وقتی خبر وقایع كربلا و اسرا به یزید رسید؛ آن مرد پست و فرومایه دستور داد، سر مطهر امام حسین (علیه السلام) را به همراه همه ی اصحاب و فرزندانش و سایر اسرا به شام بفرستند.



[ صفحه 23]



مردم ناآگاه شام، شهر را زینت كردند و خود را آماده ی جشن بزرگی كردند به گمان اینكه، قرار است در چند روز آینده، اسرای خارجی - كه قصد كشورگشایی داشته اند - را وارد شهر كنند، غافل از آن كه این اسرا، فرزندان حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و اله) و اصحاب امام حسین (علیه السلام) فرزند امیرالمومنین) علی (علیه السلام) می باشند.

وقتی اسرا وارد شهر شام شدند، مردم به شادی پرداختند و با سنگ و دشنام از فرزندان فاطمه (علیهاالسلام) استقبال نمودند.

در میان مردم، پیرمردی ایستاده بود و تماشا می كرد. با دیدن امام سجاد (علیه السلام) جلو آمد و گفت: شكر خدای را كه شما را كشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده كرد و امیرالمومنین یزید را بر شما پیروز كرد.

این حرف های مرد شامی، نشان دهنده ی تبلیغات وسیع ضددینی یزیدیان، بین مردم آن زمان بود تا حدی كه فرزندان رسول الله (صلی الله علیه و اله) را خارجی و كشورگشا می دانستند.

حال در اینجا نوبت به كسی می رسد كه حامی ولایت، نگهبان دین محمد (صلی الله علیه و اله) و روشنگر راه رستگاری می باشد.



[ صفحه 24]



آری، این بار نوبت فرزند سیدالشهداء (علیه السلام) است كه این مرد شامی و سایر مردم را از گمراهی نجات دهد.

امام (علیه السلام) به آن پیرمرد فرمودند: «ای شیخ! آیات قرآن را خوانده ای؟»

گفت: آری، فرمود: «این آیه را قرائت كرده ای: (قل لا اسئلكم علیه اجرا الا المودة فی القربی).

گفت: آری، امام (علیه السلام) فرمود: «آن خویشاوندان كه خداوند متعال به دوستی با آنها، امر فرموده است و برای رسول الله (صلی الله علیه و اله)، اجر رسالت قرار داده، ما هستیم».

امام سجاد (علیه السلام) بار دیگر آیه ی تطهیر را كه در حق اهل بیت (علیهم السلام) می باشد، تلاوت فرمود: (انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا).

پیرمرد گفت: این آیه را نیز خوانده ام. امام (علیه السلام) فرمود: «منظور از آیه ما هستیم كه خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن، پاكیزه داشته است.»

پیرمرد بسیار متأثر شد و به گریه افتاد و گفت: چقدر من بی خبر مانده ام. سپس به امام زین العابدین (علیه السلام) عرض كرد:



[ صفحه 25]



یابن رسول الله (صلی الله علیه و اله)! اگر توبه كنم، توبه ام پذیرفته است؟

امام (علیه السلام) فرمود: بلی.

این پیرمرد را به سبب همین آگاهی و توبه اش به شهادت رساندند.

این نمونه ی كوچكی از نحوه ی مبارزه ی امام (علیه السلام) بود و بار دیگر در شهر شام، مركز حكومت یزید - لعنة الله علیه - فرصت بهتری، برای امام (علیه السلام) ایجاد شد تا بتواند هر چه بیشتر و بهتر، این ظالمان روزگار را رسوا كند و برای گسترش فرهنگ دین اسلام و آیین علوی كوشش نماید.

در یكی از روزها كه سخنران رسمی شهر شام، بالای منبر رفته بود بعد از مدح و ثنای یزید و حكومتش، شروع به بدگویی نسبت به حضرت علی (علیه السلام) نمود، امام سجاد (علیه السلام) به یزید - لعنة الله علیه - فرمود: «به من هم اجازه می دهی، روی این چوب ها بروم و سخنانی بگویم كه خدا را خشنود كنم و برای مردم موجب اجر و ثواب باشد»؟

یزید به خوبی می دانست كه علی بن الحسین (علیه السلام) در



[ صفحه 26]



ایراد سخنان، بی نظیر است، ابتدا اجازه نداد؛ ولی بعد از اصرار مردم به ناچار قبول كرد.

امام (علیه السلام) بالای منبر رفت و آن چنان سخن گفت كه دل ها از جا كنده شد و اشك ها فرو ریخت.

خلاصه ی سخنان امام سجاد (علیه السلام) بدین گونه بود:

«ای مردم! شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما به دیگران در هفت چیز است: علم نزد ماست، حلم، جود، فصاحت، شجاعت و دوستی قلبی مومنین، مال ماست، خداوند چنین خواسته كه مردم با ایمان، ما را دوست بدارند و این كاری است كه دشمنان ما، نمی توانند از آن جلوگیری كنند.

ای مردم! حضرت محمد (صلی الله علیه و اله) پیغمبر خدا، حضرت علی (علیه السلام) وصی او، حمزه سیدالشهدا، جعفر طیار، دو سبط این امت، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)، مهدی (عج) همه از ما هستند.

سپس امام سجاد (علیه السلام) خود را معرفی نمود و كار به جایی رسید كه خواستند، سخن ایشان را قطع كنند به همین دلیل یزید ملعون دستور داد تا مؤذن، اذان بگوید.



[ صفحه 27]



امام (علیه السلام) سكوت كرد تا موذن گفت: «اشهد ان محمدا رسول الله (صلی الله علیه و اله)» در این هنگام، امام (علیه السلام) عمامه ی خود را از سر مبارك برداشت و فرمود: «ای مؤذن تو را به حق همین محمد (صلی الله علیه و اله) خاموش باش».

سپس رو به یزید كرد و فرمود: «آیا این پیامبر ارجمند جد تو می باشد یا جد من؟ اگر بگویی جد توست؛ همه می دانند، دروغ می گویی و اگر بگویی جد ماست؛ پس چرا فرزندش امام حسین (علیه السلام) را شهید كردی؟ چرا فرزندان ایشان را به شهادت رساندی؟ چرا اموالش را غارت كردی؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر كردی»؟

سپس امام سجاد (علیه السلام) دست برد، گریبان چاك زد و همه ی اهل مجلس را منقلب، بین مردم همهمه افتاد و آشوبی عظیم به پا شد.

آری، این پیام حماسی عاشورا بود كه به گوش همه می رسید. این ندای حق بود كه به گوش تاریخ می رسید.

یزید بر اثر افشاگری های امام سجاد (علیه السلام) مجبور شد از اسیران كربلا دلجویی نماید و از امام سجاد (علیه السلام) پرسید:



[ صفحه 28]



آیا میل دارید، پیش ما در شام بمانید یا می خواهید به مدینه بروید؟

امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: «میل دارم، كنار قبر جدمان رسول الله (صلی الله علیه و اله) در شهر مدینه باشم.» [2] .



[ صفحه 29]




[1] آشنايي با چهارده معصوم (عليهم السلام) غلامحسين اسدي.

[2] آشنايي با چهارده معصوم (عليهم السلام)، غلامحسين اسدي.